نکته عجیبتر اما پس از گذشت یکسال از شهادت سپهبد قاسم سلیمانی این است که چطور با هر بار شنیدن سخنان ایشان از رسانههای مختلف، این احساس اقناع اولیه در مخاطب تشدید میشود. این موضوع زمانی جالبتر می شود که اذعان کنیم این صدا با وجود پررنگ شدن دستهبندیها در جامعه ایرانی، کاملاً فراجناحی است و این موضوع نیز هم در محتوا و هم در نوع ارائه شهید سلیمانی صادق است.
این مسئله، موضوعی است که سعی کردهایم در گفتوگو با دکتر تینا چهارسوقی امین، نویسنده کتاب «رتوریک سیاسی در ایران» و دانشآموخته دکترای زبانشناسی به آن بپردازیم. رتوریک نیز در بیانی ساده به معنای علم بهکارگیری ابزارهای اقناع است. در حقیقت ما تلاش کردهایم به این پرسش پاسخ دهیم که شهید سلیمانی چگونه حائز رتوریک و قدرت اقناع بوده است؟ در مورد حاج قاسم باید این را عنصری ذاتی تلقی کرد یا اینکه میتوان از کسب آن توسط ایشان سخن به میان آورد؟
خانم چهارسوقی امین! اولین پرسشی که شکل میگیرد همین است که شما پدیدهای چون حاج قاسم را از منظر علم رتوریک قابل تحلیل و بررسی میدانید و اگر با این موضوع همراستا هستید دلیل اهمیت آن را چه میدانید؟
قهرمان، حقیقت تجسدیافته آرزوهایی است که امکانش را سخت و ناممکن میپنداریم. قهرمان تشخص ممکنات دور از دست و فروبسته است اما قهرمانان لزوماً همیشه قهرمان باقی نمیمانند چرا که شاخصههای قهرمانی در هر عصر و هر زمانهای متفاوت است؛ مگر اینکه نه تنها کنش و منش آنها در کلیشههای قهرمانیشان منسوخ نشود بلکه به کاریزمایی گره بخورد که ثابت و پایدار باشد؛ چیزی شبیه به آنچه در ابعاد وجودی حاج قاسم دیدیم. خیلِ عظیمی که در مراسم تشییع حاج قاسم شرکت کردند مردمی بودند که به معنای واقعی از دست دادن قهرمانی کاریزماتیک را درک کرده و او را فرزند راستین انقلاب میدانستند.
این تشییع در واقع تشییع از دست دادن یکباره تمام آن شهیدان راستین انقلاب و جنگ تحمیلی بود.
به همین معنا صحبت از انتقام سخت نیز نه یک عبارتِ صرف بلکه نشاندهنده میزان خشم و انزجار درونی هر ایرانی بوده و هست که محدوده و دامنه آن را نیز نباید تنها در معرکه جنگِ سخت جستوجو کرد. صحبت رایجِ امروز از مکتب سلیمانی و رویش سلیمانیها و تأثیرات شگرف و غیرقابل انکار شهید قاسم سلیمانی بر جامعه ایرانی، مهمترین دلیل بر ضرورت تحلیل این شخصیت از زوایای گوناگون است. در این میان نیز تحلیل چنین کاراکتری از منظر زبانشناختی و رتوریک خالی از لطف نیست. شخصیتی که چون لب به سخن میگشاید همه در عین دل سپردن به حرفهایش به این فکر میکنند که چرا و چگونه صدای این فرد تا به این حد اقناعبخش و قانعکننده است؟
بر اساس چه مؤلفههایی در علم رتوریک میتوان شخصیت حاج قاسم را تحلیل کرد؟
برای پاسخ به این پرسش نیاز به درنگی زبانشناختی در این خصوص داریم که تأمل کردن در رتوریک یا همان دانش استفاده از هنرهای زبانی برای اقناع مخاطب، برای درک این موضوع به ما کمک فراوانی خواهد کرد. رتوریک نهادی از یک رفتار انسانی هوشمند و مقتدرانه است. هوشمندانه است زیرا این ظرافت که چگونه رفتاری در سطح استانداردها و همراه با کیفیتی بالا و متناسب با معیارهای جامعه اتخاذ شود، هوش رفتاری سرشاری را میطلبد و مقتدرانه است چرا که با به کارگیری صحیح به جایِ ابزارهای اقناع، اقتدار یک شخصیت برتر را در پی دارد.
در حالی که رتوریک علمی قابل فراگیری و آموختن است، شخصیتهایی نیز هستند که بدون آشنایی علمی با موازین آن، به آن مجهز هستند. این نوع فرهمندی را میتوان «رتوریک کاریزماتیک» نامید چرا که ذاتی و بداهه و چیزی است که از قریحه میجوشد.
در فلسفه ارسطویی، سه کانون بنیادی در رتوریک مهم شمرده میشود: کانون «اتوس» که زاویه دیدی ناظر بر جامعهشناسی فرد است؛ یعنی هر چقدر فرد اقتدار و کیفیت مطلوب جامعهشناختی بالاتری داشته باشد، پرنفوذتر به شمار میرود.
«پاتوس» به عنوان دومین کانون بنیادی مهم زاویه دیدی ناظر بر تسلط روانشناختی فرد بر مخاطبانش است به این معنی که هر چقدر ارتباط قوی تری بین فرد مورد نظر و مخاطبانش برقرار شود، پاتوس در حد بالاتری رقم میخورد.
«لوگوس» نیز به عنوان سومین کانون تأثیرگذار، زاویه دیدی ناظر بر منطق و استدلال و شواهد عقلانی بنیادین در بافت گفتمان و کلام فرد موردنظر است.
بنابراین رتوریک به منزله یک ابزار تحلیلی از سه مؤلفه اولیه و بنیادی تشکیل شده که برهم کنش متوازن آن سه با یکدیگر پیکره یک شخصیت کاریزماتیک و اثرگذار را میسازد.
در شرایطی که شاخصههای این سه کانون بنیادی در رتوریک، از سطح استانداردهای بالایی برخوردار شده و لزوماً نه اکتسابی بلکه ذاتی باشند و فرد بهطورمستمر ثبات عملکردی در این زمینه را نشان داده باشد، دور از انتظار نیست که چنین فردی را فردی کاریزماتیک دانست؛ کاریزمایی که میتواند با قرار گرفتن در زمان و مکانی مناسب، یک اسطوره از فرد مورد نظر بسازد.
سؤال اینجاست که اتوسِ یک شخصیت انقلابی در بافت گفتمانی انقلاب اسلامی از چه مؤلفههایی میتواند تشکیل شده باشد تا آن را در یک فرد به اسطوره یا کاریزما مبدل سازد؟
در بررسی شخصیتشناسیِ اجتماعی یک فرد در نسبتش با خودِ واقعی و نقش اجتماعیاش که از آن به اتوس تعبیر کردیم، لازم است بدانیم مؤلفههای تشکیلدهنده اتوس در یک فرد متأثر از ویژگیهای خاص فضای گفتمانی حاکم است و بنابراین میتواند متغیر باشد. به تعبیر بهتر، بافت گفتمانی مؤلفههای خاص خود را به اتوس عناصر موجود تخصیص میدهد و بایستههای خاص خود را دارد.
تکاپوی انقلاب و بزنگاه جنگ تحمیلی، شخصیتهایی را از بافت گفتمان انقلاب اسلامی و ساختار جمهوری اسلامی گرفت که جانشینی برایشان یافت نشد. نطقهای رسا و برّان شهید بهشتی و شهید مطهری با آن کنشگریهای بیبدیل، تفکر جنگی مقتدرانه شهیدان متوسلیان، باقری، بروجردی و دوران و روحیه مجاهدت و ایثار شهیدان همت، باکری، شیرودی و بسیاری دیگر از مصادیق بی بدیلی هستند که هرگز جانشینی نیافتند و جایگاه اسطوره و الگو را در گفتمان جمهوری اسلامی خالی گذاشتند.
اکنون نیز در زمانهای که تکثر منفعتطلبی و کنشگری سیاسی و جناحی کارزار رقابت است، کمتر کسی میراث به جامانده از شهیدان بحق انقلاب اسلامی را سرلوحه قرار میدهد تا نه به عنوان استفاده ابزاری بلکه به معنای هدف غایی به آن متوسل شود. مؤلفههایی چون مجاهدت، ایثار، فداکاری، فراگروهی و فراجناحی بودن، پشتکار در راستای برآورده کردن نیاز جمهور، ایمان و اخلاص در تفکر و عمل اسلامی، همواره از مؤلفههای ستودنی در گفتمان انقلاب اسلامی هستند.
این مؤلفههای بنیادین نمیتوانند تنها به دالهایی درون تهی برای استفاده ابزاری اهل ریا بدل شوند؛ چرا که نمادین و تهی بودشان در استفادههای سوء همانقدر نمایان است که وجود بکر و خالصشان عیان.
جذابیت شخصیت حاج قاسم برای عامه مردم و حتی نخبگان را باید در کجا جستوجو کرد؟
در تحلیل اتوسِ شخصیت شهید سپهبد قاسم سلیمانی، تک تک مؤلفههای فوق نه در معنای نمادین بلکه با مصداق و تفسیر واقعی قابل رؤیت و نشانهگذاری است. حضور خالصانه و مداوم در جبهههای نبرد و دفاع از تمامیت کشور، از خودگذشتگی، ایثار و تداوم حضور ایشان بر کسی پوشیده نیست.
آنچه اقتدار این شخصیت را متمایز میساخت ثبات و دوامِ این ارزشها در منش و کنش ایشان بود. ثباتی که به تناسب هژمونی رویکردهای سیاسی و عملکردی ادوارِ مختلف، پایدار ماند و از ارزشهای اولیه خود تخطی نکرد. کمتر شخصیتی را میتوان یافت که با التزام واقعی به آرمانهای اولیهاش به حضور فعال خود در عرصه فعالیت نظامی، سیاسی و دیپلماتیک استمرار ببخشد و هر لحظه نمودی مهمتر و مؤثرتر از آن را به تصویر بکشد.
نکته بدیعتر اینکه تواضع و خشوعی که در این شخصیت همنشین اقتدارش شده بود بر وجهه جذابیت و قابل اعتماد بودنش میافزود.
اشاره شد که در تحلیل پاتوس زاویه دیدی ناظر بر تحلیل روانشناختی نفوذ آن شخصیت نه بر افکار بلکه بر قلبهای مردم اطرافش اتخاذ میشود.
همدلی، همرنگی با جماعت، مردمی بودن، زیستی هم جنس و هم سطح مردم در معنای عام از مؤلفههایی هستند که برای مردم ایجاد جذابیت میکنند. مردم دوست دارند مثل و مانند خودشان را ببینند و این یک اصل روانشناختی در روابط است که شباهتها ایجاد نزدیکی و همدلی بیشتری را به دنبال دارد.
شهید سپهبد سلیمانی فارغ از عناوین و نشانهای افتخار، همراه و همرنگ مردم زندگی میکرد و صداقت و همسویی گفتار و عمل از خود ایشان تا تک تک اعضای خانواده و سطح زندگیشان مشهود است.در مورد آنچه در خصوص متوسل شدن به منطق و استدلال در لوگوس نیز اشاره کردیم باید بگویم اگر کنشگری ایشان به مثابه یک متن، مورد تحلیل واقع شود میتوان دشمنشناسی و موقعیتسنجی صحیح را مؤلفه برتر ذکر کرد. قدرت رزمایش و هوش جنگی ایشان مصداق بارز قدرت بصیر و هوشمند است چرا که از یک سو در جنگ سخت، کارآمد و از سوی دیگر در بصیرت در جنگ نرم زبانزد بود. سلیمانی سخنی نگفت مگر آنکه آن را به انجام رساند و هیچگاه زبان به نطقی نگشود که از سفسطه سر برود و دست آخر هم از اقتدار و قدرت دفاعی خود به نفع هیچ نهاد یا دولتی پروپاگاندایی سیاسی و تبلیغاتی درست نکرد.
نظر شما